۱۳۹۰ دی ۱۷, شنبه

درک صحیح از جهان اطراف

اخیرا دوستم و خواهرش رو بعد از سال ها دیدم و دو - سه روزی رو با هم به گشت و گذار پرداختیم، توی این مدت از هر دری سخنی می راندیم و پیش می آمد که خواهرش هم از رابطه اش با نامزدش گاهی صحبت وگاهی هم گلایه می کرد. تا این جای ماجرا به کنار، در طول این چند روز متوجه شدم که خواهر بزرگتر گاهی کارهایی انجام میده و چیزهایی رو دوست داره که تصور می کنه برای بقیه همسفرها هم جذابه، در حالیکه در عمل اینطور نبود. پس از مدتی متوجه شدم که یه سری از گلایه هاش از رابطه با نامزدش هم نتیجه همین مشکل عدم درک متقابل هست.

امروز داشتم مقاله نسبتا بلند بالایی در مورد زندگی یکی از حاکمان سابق یکی از سرزمینهای این کره خاکی(!) می خوندم.* نکته جالبی که داشت این بود که این حاکم با وجودی که ایده های جالب و بزرگی در سر داشته، ولی تصورش از دنیای اطرافش با واقعیت اندکی تفاوت داشته (به صورت خیلی ظریفی!). گرچه تصمیمات خوب بیشماری گرفته، اما در نهایت این طرز تفکر و همین عدم توانایی درک دنیای بیرونی منجر به ضعف تصمیم گیری در لحظات حساس و در نهایت شکست او می شه. 

نکته مشترکی که در هر دوی این موارد می شه دید ضعف در درک متقابل دنیا و به خصوص انسان های پیرامونی است. این مورد رو در خیلی از موارد امروزی هم با شدت و ضعف های متفاوتی میشه مشاهده کرد. و گاهی میشه حتی اون رو نتیجه عدم ایجاد حس اعتماد متقابل هم دونست. در مجموع (و به نظر من) یکی از راهکارهای حل این مشکل ایجاد ارتباط متقابل پایستار هست. به این معنی که سعی کنیم که شناخت خودمون از دنیای اطراف و انسان های دور و اطرافمون رو با استفاده از ابزار ارتباط متقابل پایستار کالیبره کنیم.** به عنوان مثال در یک رابطه سعی کنیم قبل از هر تصمیم مشترک، نظر و علاقه طرف مقابل رو جویا بشیم بدون اینکه اون رو در وضعیتی قرار بدیم که مجبور بشه نظری موافق با علاقه ما بیان کنه. و اگر نظرش رو هم نپسندیدیم به اون احترام بذاریم و این تفاوت دیدگاه یا عقیده رو بپذیریم. به این ترتیب دید ما نسبت به نظرات و دیدگاه او کالیبره می شه. این کالیبره شدن بایستی پایستار و دو طرفه باشه، پایستار به این معنی که باید در طول زمان مرتب تکرار بشه چراکه نظرات آدمی در طول زمان دستخوش تغییرات میشه. 

در مثال حاکم سابق هم این مساله ارتباط متقابل پایستار باز می تونسته یکی از راهکارها باشه. به این معنی که شاید اگر این فرد سعی در به روز نگه داشتن دیدگاه خودش نسبت به محیط اطرافش به وسیله ارتباط متقابل با افراد و مشاورین معتمد می کرد و نظرات مخالف رو حذف نمی کرد، شاید در نهایت سرنوشت دیگری پیدا می کرد. باید پذیرفت که ما علاقه و "اینرسی" این رو داریم که به سمت نظرات موافق جذب بشیم و نظرات مخالف رو از خود برونیم. این موضوع عملا منجر به همان مشکل عدم درک متقابل می شه، منتها این بار در یک دامنه وسیع تر از یک نفر، یعنی یک گروه!*** این وضعیت می تونه وخیم تر هم بشه، چراکه عملا یک گروه با تایید طرز تفکر اشتباه همدیگه می تونن منجر به بحرانی تر شدن این مساله هم بشن.



* اسم نمی برم تا پیش داوری در ذهن خواننده بقیه جملات پاراگراف رو تحت تاثیر قرار نده!
** Calibrate
*** این متن صرفا بیان کننده نظر شخصی منه و من هیچ تخصصی در جامعه شناسی یا روانشناسی ندارم! 

۱۳۹۰ دی ۱۲, دوشنبه

قوطی های نیویورکی

گرچه خودم توی این قوطی های نیویورکی جا میشم، ولی روحم نه... فضا می خواد!

۱۳۹۰ دی ۱۱, یکشنبه

نمادهای زمینی!

چیزهای مختلفی می تونن برای اشخاص، شرکت ها، ملت ها و دولت ها نماد* یا نمادین بشن، بعضی وقتا این نمادها از طبیعت میان مثلا یه حیوون خاص یا یه کوه خاص، و بعضی وقتا هم ساخته دست آدمهان مثل یه پل یا یه ساختمون خاص. تا اینجاشو داشته باش... دانشگاه ساختمونی داره برای انجمن فارغ التحصیلان به اسم "ساختمان فارغ التحصیلان ساموئل هِفنِر"**. امروز که ازشون ایمیل تبریک سال نو رو گرفتم دیدم که طرح شماتیک اون ساختمون توی آرم انجمن فارغ التحصیلان رنسلر رفته. جالب بود! فکرشو کردم که چطور یه همچنین ساختمون نسبتا عادی می تونه یه نماد بشه، فکرشو بکن اگه خیلی بزرگ نگاه کنی می بینی که این آدم ها که روی این کره زمین زندگی می کنن چطور از یه چیز به این کوچولویی که از اون بالا دیده نمیشه یه نماد می سازن (گرچه خود آدم ها هم از اون بالا دیده نمیشن!!). این مکانیزم عملا همون کاریه که سرخپوستا با یه شاخ گوزن شکار شده می کردن و گردنش می انداختن، یا مفهوم امامزاده که تو ایران داشتیم. ولی از اون بالا هیچ کدوم دیده نمی شن و ممکنه بگی خوب این یه کره گرده! همین! ولی این قدر رئالیستیک یودن هم مزه زندگی رو ازش می گیره! 


* Signature
** The Samuel F. Heffner Jr. '56 Alumni House