امشب از سفر بوستون برگشته بودم و طبق عادت ایمیل ها را چک می کردم، ایمیلی از دویستم مهدی خواندم که سخنانی از بزرگان را گرد آورده بود، بعضی از آنها بسیار به دلم نشست مثل این عبارت از جرج آلن: "اگر کسی را دوست داری، به او بگو... زیرا قلب ها معمولا با کلماتی که ناگفته می مانند، می شکنند" جالب اینجاست که اتفاقا در طول این سفر یکی از همسفران از همین مشکل شکوه داشت و بسیار ناراحت که چون دوستش به او احساس محبتش را ابراز نکرده چه ها بر آن دو رفته و در نهایت هم اندک مدتیست که دیگر همدیگر را نمی بینند! غمگین کننده است نه؟ چرا ابراز احساسات برای ما انسان ها تا این حد دشوار شده؟! بعضی وقت ها فکر می کنم چندان بی حکمت هم نیست، چرا که این روزها اینقدر بازی با احساسات یکدیگر آسان شده که حتی در مواردی برخی به این موضوع افتخار هم می کنند و حتی اینکه احساسات چند نفر را به بازی گرفته باشی به تعداد درس هایی می ماند که برای گرفتن مدرک دانشگاهی باید بگذرانی!! اینجاست که انسان ها نیز به هراس افتاده اند و جرات بیان احساسات خود را از دست داده اند، نمی دانم اگر دکتر شریعتی امروز بود و این وضعیت را می دید آیا هنوز هم می گفت: "بگذار تا شیطنت عشق چشمان تو را به عریانی خویش بگشاید شاید هر چند آنجا جز رنج و پریشانی نباشد اما کوری را به خاطر آرامش تحمل نکن!"؟!
...و اما اینجا به آن دوست دوستم ( و بقیه دوستانی که دارای موارد مشابه می باشند!) پیشنهاد می کنم که از ابراز محبت نترس و نترس که شاید غرور خود را در یک چنین اتفاق "وحشتناکی!" اندکی پشت سر بگذاری، چون دوست ندارم بعدها وقتی این بیان میکل آنژ را می خوانی که "چه غصه هایی به خاطر اتفاقات بدی که هرگز در زندگی ام پیش نیامد خوردم"، به یاد این اتفاقات "بد" هرگز اتفاق نیافتاده بیافتی!!!