۱۳۹۰ اسفند ۱۹, جمعه

آب تنگ، عشق، ماهی ها

این پست رو مجبورم بنویسم چون قول دادم(!!):
 امروز سر صبحونه، داشتم به تنگ ماهی ها نگاه می کردم، امیر داشت می گفت که وقتی به ماهی ها غذا میدی، بعد یه مدت آب تنگ کدر و کثیف می شه، که یهو گفتم: ببین چطور همین آبی که برای زندگیشون ضروریه زندونیشون کرده، درست مثه عشق می مونه!! 
...و هر دو نعره ها زدیم!! 

۲ نظر:

ناشناس گفت...

And both Bi*** and Bouch were surprised why we were yelling

اردوان زندی آتشبار گفت...

hahaaaaa... I could see tears in their eyes!!;)