۱۳۹۱ فروردین ۲۱, دوشنبه

هذیان های شبانه: در حسرت لمسش!

بعضی وقتا یه دونه برف میشینه روی دستکش بافتنیت... نگاش می کنی، از نزدیک، خیلی خیلی نزدیک... خیلی قشنگه، دوست داری لمسش کنی... ولی حیف که گرمای دستای یخزده ات آبش میکنه... و اینجوریه که همیشه، از ترس آب شدنش، تو حسرت لمسش می مونی!

هیچ نظری موجود نیست: