۱۳۹۱ فروردین ۳۱, پنجشنبه

هذیان های شبانه: امشب فلزی

امشب دلم هوای یه حس رو کرده، یه حس غریب قدیمی، دارم سعی می کنم با نوشتن ارضاش کنم، ولی نمیشه، مثل آب دادن به یه گرسنه می مونه. امشب باز دلم هوای ستاره کرده، هوای لمس نفس خنک آسمون، بوی عطر گل، یه حس قشنگ... ولی نیست، گل ها همه فلزی اند، آسمون پلاستیکی، عطرها بو ندارن، ستاره ها اکلیلی اند، نوشتن... اونم بدون خودکار و کاغذه! 


هیچ نظری موجود نیست: