چند سالیه که دارم فکر می کنم که یه تصمیم بزرگ باید بگیرم،
چند ماهیه که دارم به اون تصمیم بزرگ دقیقتر فکر می کنم،
چند روزیه که مرتب بازخوردهای* امیدوارکننده دارم می گیرم، دیروز بازخورد رئیس دانشگاه موقع ناهار جالب بود،
چند ده ساعتیه که یه پیشنهاد عجیب و جالب گرفتم و این مغز نخودی منو با 100% توان به کار گرفته،
و چند ساعتیه که استادم به عنوان آخرین نفر، به من کیلووات کیلووات انرژی** مثبت داد که قدم در این راه بگذارم، گفت "بزرگ فکر کن"، همیشه طرز فکرشو دوست دارم!
هیجان زده ام و مشتاق و نگران، به حال خودم که رها می شم تو فکرهام غرق میشم و هی خودم باید خودمو بکشم بیرون، می دونم که باید خیلی محکم و انعطاف پذیر باشم که راه سختیه و من تک و تنها در ابتدا وایسادم و وقتی به تهش نگاه می کنم و دلم هری می ریزه... سوخت موتورم امیده... کاشکی تموم نشه فعلا!
* همون Feedback! (یکی نیس بگه بابا خارجی!)
** فکر می کنم انرژی تجدید پذیر بود، ولی قطعا "فسیلی" نبود...
* همون Feedback! (یکی نیس بگه بابا خارجی!)
** فکر می کنم انرژی تجدید پذیر بود، ولی قطعا "فسیلی" نبود...
۲ نظر:
تنها كلمه ای كه خدواند بر جبین هر مردی نوشته، امید است،پس به همون بازخوردهای امیدوار کننده امید داشته باش و به خدا توکل کن. به قول ارسطو خدا هیچ یک از اینها که می گویند نیست .او عاشق انسان نیست بلکه معشوق اوست .ساکنی است که جهان از او در حرکت است...
ممنون از بازخورد مثبتت! :)
ارسال یک نظر