۱۳۹۰ آذر ۲, چهارشنبه

نجات جان یک گلدون!

اون روزصبح دیدم گلدونم داشت می مرد! برگاش ولو شده بودن رو زمین... وقتی دیدمش شوکه شدم! اصلا نمی دونستم چشه، چرا "یه دفعه" این طوری شده... بهش یه کم آب دادم* و گذاشتمش جلوی آفتاب، تمام 2 ساعتی که با تلفن حرف می زدم، نگران، چشمم به برگهاش بود که تغییری می کنن یا نه؟! شاید هر 5 میلیمتری که بالا می اومدن برای من مثل 5 سال می گذشت**...تا بعد از ظهر خیلی بهتر شده بود... قبل از اینکه از خونه برم بیرون رفتم بالاسرش... قد کشیده بود و نگاه تشکر آمیزی به من می کرد... من هم یه نگاهی بهش کردم یعنی نترس زود بر می گردم!





* این "یه کم" آب دادن تا ساعت ها ادامه پیدا کرد، داشتم بهش یاد میدادم که "کم بخور، همیشه بخور"!
** با فرض داشتن یک تابع خطی مکان بر حسب زمان، هر 1 میلیمترش مثل 1 سال می گذشت!

هیچ نظری موجود نیست: