۱۳۹۰ آذر ۴, جمعه

هذیان های شبانه: و ققنوس پیر است دگر...

و ققنوس پیر و پیرتر 
هیزم بباید جمع کردن
آتشی برپا نمودن
پا در آن آتش نهادن
سیاوشسان گذر کردن
و بار دگر جوان شدن
ققنوس پیر است دگر
پیر و پیرتر
آتش گرم است اکنون
سوزنده و سوزاننده
خاکسترش فردا
بستر ققنوس تازه،
از آن برخاسته
با چشمانی آکنده
از امید و آرزو
جهان دیده به او دوخته
امید با او آمیخته
ققنوس پیر است دگر
هیزم آرید
آتش افروزید
که زمان یار ماست
همدم و غمخوار ماست...



۴ نظر:

اردوان زندی آتشبار گفت...

هیچ ایده ای ندارم که این در کدوم سبک شعری جا می گیره!

ناشناس گفت...

اشکال نداره حالا اوایل کار خیلی سبک مهم نیست
بالاخره باید از یه جایی شروع کرد!...:)

اردوان زندی آتشبار گفت...

با سه تاش موافقم و با یکیش مخالف:
موافقم با اینکه "اشکال نداره"!
موافقم با اینکه اصلا سبک مهم نیست
موافقم با اینکه از یه جایی باید شروع کرد
مخالفم با "اوایل کار"، الان این دیگه "اواخر کاره"!!
:)

ناشناس گفت...

خوب بازم اشکالی نداره اینم سبکی نوین، و ابداعی شماست!
بالاخره همیشه یک نفر باید سر رشته یک سبک رو بدست بگیره بعد بقیه بیان و اونو گسترش و ادامه بدن...:)